با وقوع هر جرم وظایف نهادهای مختلف زیر سوال میرود
هرگونه بزه یا جرمی که در جامعه روی میدهد آینه انعکاس کاستیهای خانوادهها، نهادها و مدیریتهای اجتماعی است.هر کدام از این رویدادها بایستی هر یک از ما را با هر مسوولیتی که در اجتماع داریم متوجه این مطلب سازد که نقش به عنوان یک آموزگار، یک سیاستمدار، یک قانونگذار، یک بازرگان و یک پدر و مادر چیست.
هر یک از ما اگر به گونهای به مسوولیتهای فردی و اجتماعی و اخلاقی خود بپردازیم بیشک پیوسته این گرفتاریها کاهش خواهد یافت.
گروه بزرگی از روانشناسان بر این باورند که انسان را مادرش به دنیا نمیآورد بلکه محیط او را میزاید که از این رو محیط مناسب گلستان استعدادها، و محیط نامناسب گورستان استعدادهاست.به راستی تفاوت یک باغچه با یک خرابه در چیست؟ بیشک هر دو قطعه زمینی هستند احتمالا هم اندازه که برای باغچه پول، هنر، وقت و سلیقه صرف میشود که در آن صورت محصولش گل و زیبایی و در نهایت بوی خوش است. اما هیچیک از این موارد هزینه خرابه نمیشود که به همان خاطر است که محصولش کرم، حشره، مگس و در نهایت بوی بد است.
از این رو است که برای هر انسان باید سرمایهگذاری خردمندانه شود بهویژه در بخش آموزش و ارتباطات خانوادگی تا افراد از آن طریق بتوانند درون خانواده خود فرزندانی را بپرورانند که رشد علمی، شناختی، اطلاعاتی، رشد عاطفی- احساسی، رشد اجتماعی، فرهنگی- ارتباطی و در پایان رشد اخلاقی کاملی کنند.
یادمان باشد به هر کسی که نوزادی به دنیا آورد نباید بگوییم پدر و مادر، چرا که 80 درصد آنان که فرزندانی را با خواست، اراده و هوش خود به دنیا میآورند تنها تولیدکننده بیولوژیکی هستند.
10 درصد از این افراد پدر و مادر و 10 درصد باقیمانده تباهکننده زندگی فردی که به دنیا میآید، هستند. تردیدی نیست روی چنین افرادی که بحث ما را تشکیل میدهند سرمایهگذاری مناسبی انجام نگرفته است.
از سوی دیگر از آنجا که هر انسان موجودی اجتماعی با خصایص مشخص روانی است اگر شرایطی در جامعه پدید آوریم که هر انسان از راههای مختلف و مشخصشده به نیازهای خود دست پیدا کند دچار ناکامی نخواهد شد. افراد باید از راههای 1- قانونی 2- اخلاقی 3- شرعی 4- انسانی 5- اجتماعی به این نیازها دست یابند و دچار ناکامی نشوند چرا که ناکامی یا محدودیت پایه مسائل خطرناکتری را تشکیل میدهد. اینگونه انسانها خطرناکتر از بمب اتم هستند، چرا که انسان سالم و مهربان دنبال مهرورزی و محبت است نه اینکه با مشکلی که او را میآزارد دیگران را هم اذیت کند. این تعبیر از قدیم هم وجود داشت که کسی که به دنبال خوشحال کردن دیگران است روان سالمی دارد اما کسانی که به دنبال از بین بردن افراد هستند دارای هیچ منطقی نیستند. در مورد این موضوع خاص که در آن مرد جوانی دست به قتل همسر و نوزاد خود زده است باید دید کارنامه گذشته این فرد چه بوده است.
در هر فردی 5 مرحله رشد وجود دارد که در طول سالهای زندگی آنها را میگذراند. هر یک از افراد جامعه رشد جسمانی، رشد اطلاعاتی، شناختی و آگاهی، رشد عاطفی و احساسی، رشد اخلاقی و در نهایت رشد اجتماعی، فرهنگی و ارتباطی را باید بگذرانند.
در این پروسه هر انسانی که در یکی از این حوزههای رشد متوقف شده و یا دچار اشکال شده باشد با دشواری روبهرو میشود و ممکن است گرفتاریهایی را بهوجود آورد.
یک انسان سالم از لحاظ روحی توانایی از بین بردن یک گنجشک را هم نخواهد داشت پس چطور میشود که همین انسان در برخی مواقع میتواند نزدیکترین افرادش را به وحشیانهترین شکل به قتل برساند.
در باب این موضوع که پس از آنکه چنین حوادثی رخ داد چه باید کرد قصد توضیح نیست اما باید پیش از آنچه به بعد ماجرا میاندیشیم به شرایط افراد پیش از وقوع یک حادثه نظر کنیم. مجرمانی که در جامعه حضور دارند آینه کاستیهای نهادهای موجود در جامعه هستند که در این راستا تنها موردی را که میتوان پیشنهاد کرد پیشگیری از وقوع حوادث است. باید علتزدایی کنیم. علتهای بسیاری وجود دارد که یک انسان را به سوی عمل خلاف سوق میدهند و کار متخصصان مربوطه باید پیدایی این علتها باشد.
یک مورد دیگر را نیز باید یادآور شد و آن اینکه در وقوع حوادث و قتلهای اینچنینی برخورد یک حقوقدان برخورد کیفری است. یعنی حقوقدانان در یک رویداد به دنبال کیفر هستند در صورتی که روانشناسان به دنبال علت وقوع حادثه میگردند. زیرا همگی به این مساله اعتقاد داریم که کیفر دادن مشکلی را حل نخواهد کرد در صورتی که علتزدایی حل مشکل را به خوبی آسان و میسر میسازد.
در انتها یادآوری این مساله بسیار اهمیت خواهد داشت که نیاکان ما چه خردمندانه میاندیشیدند به گونهای که هر گاه به یک انسان ارزشمندی برمیخوردند میگفتند و برعکس هر آدم آسیبزایی را که میدیدند به او لقب را میدادند. این نتیجه داوری درست، پنداشت اجتماعی درست نیاکان ما بوده است.مطمئنا نظر آنها پدر و مادر به معنای بیولوژیکی نبوده است منظور کسانی بودند که برای آنها سرمایهگذاری کردهاند. به راستی برای شما چه میزان سرمایهگذاری فکری، وقتی، علمی، منطقی، احساسی، عاطفی و در نهایت مالی شده است؟
منبع : www.irbar.com
عناوین یادداشتهای وبلاگ
دوستان